سفارش تبلیغ
صبا ویژن


رسانه - .: ماهنامه دانشجویی حضور :.


*سید مرتضی آوینی

انفجار اطلاعات! نمی‌دانم چرا من از این تعبیر آن‌چنان که باید نمی‌ترسم و حتی چه بسا مثل کسی که دیگر صبرش تمام شده است از فکر این‌که جهان به سرنوشت محتوم این عصر نزدیک‌تر می‌شود خوشحال می‌شوم. نیچه خطاب به فیلسوفان می‌گوید: «خانه‌هایتان را در دامنه‌های کوه آتشفشان بنا کنید» ‌و من همه کسانی را که در جست‌و‌جوی حقیقتند مخاطب این سخن می‌یابم.»«گریختن» مطلوب طبع کسانی است که فقط به عافیت می‌اندیشند و اگر نه، مرگ یک‌بار، زاری هم یک بار.
دهکده جهانی واقعیت پیدا خواهد کرد، چه بخواهیم و چه نخواهیم. این حقیقت، تنها ما را که شهروندان مطیعی برای این دهکده بزرگ نیستیم مضطرب نمی‌دارد و بلکه غرب را هم چه بسا بیش‌تر از ما به اضطراب می‌اندازد. ما شهروندان مطیعی برای دهکدة جهانی نیستیم؛ این سخن نیاز به کمی توضیح دارد.
شهروند مطیع کسی است که وجود فردی‌اش مستحیل در جامعه‌ای است که پیرامون او وجود دارد. اعتراضی ندارد. استدلال‌های رسمی را می‌پذیرد و در صدق گفتار سیاستمداران تردید روا نمی‌دارد. تا آن‌جا تسلیم قوانین محلی است که عدالت را نه قبله قانون، که تابع آن می‌بیند. به آن‌چه فرا می‌خوانندش روی می‌آورد و از آن‌چه باز می‌دارندش پرهیز می‌کند. دروازه‌های گوش و چشم و عقلش برای پیام‌های پروپاگاندا باز است و مثلاً در ایران خودمان وقتی می‌شنود که «بانک فلان، بانک شماست»، باور می‌کند و پولش را در بانکی انبار می‌کند که جایزه بیش‌تری می‌دهد... و از این قبیل. و خوب! دهکده جهانی هم برای آن‌که سر پا بماند به شهروندان مطیعی نیاز دارد که سرشان در آخور خودشان باشد.
در آغاز دهه هشتاد میلادی واقعه بسیار شگفت‌‌آوری در کره ‌زمین روی داد که غرب را از خواب غفلتی که به آن گرفتار آمده بود خارج کرد. در نقطه‌ای از کره زمین که یکی از غلامان خانه‌زاد کاخ سفید حکومت می‌کرد، ناگهان میلیون‌ها نفر از مردم از خانه‌ها بیرون ریختند و فارغ از ملاحظات و معادلات غریزی مربوط به حفظ حیات، سینه در برابر گلوله‌ها سپر کردند و ارتشی هم که ده‌ها میلیارد دلار خرج آن شده بود به انفعالی گرفتار آمد که چاقو در برابر دسته خویش دارد: چاقو دسته‌اش را نمی‌بُرد. مردم چه می‌خواستند؟ عجیب این‌جاست. مردم چیزی می‌خواستند که هرگز با عقل حاکم بر دنیای جدید جور در نمی‌آمد: حکومت اسلامی. نمونه‌ای هم که برای این حکومت سراغ داشتند به سیزده قرن پیش باز می‌گشت. مردم ایران این «پیام» را از کدام رادیو و تلویزیون، فیلم و یا تئاتری گرفته بودند؟ این پرسشی بود که غرب نمی‌توانست به آن جواب گوید. مهم نیست که غرب این نوع حرکت‌های اجتماعی را چه می‌نامد: بنیادگرایی، ارتجاع و یا هر چیز دیگر... مهم این است که این واقعه نشان داد «حصارهای اطلاعاتی قابل اعتماد نیستند.»
ببینید! واقعه شگفت‌آوری که رخ داده بود این بود که غرب ناگهان خود را نه با کشور جشن هنر شیراز و آربی آوانسیان و «اسرار گنج دره جنی» و «دایی جان ناپلئون» و جشن‌های دو هزار و پانصد ساله و فریدون فرخزاد... که با کشور سیدمجتبی نواب صفوی و حاج مهدی عراقی روبه‌رو یافت. و انقلاب اسلامی در داخل مرزهای «سپهر اطلاعاتی» غرب روی داد، در یک جزیره ثبات. و پیروز هم شد.
مهم این‌جاست که واقعه‌ای نظیر این باز هم در هر نقطه دیگری از جهان می‌تواند روی دهد. من شهر «دوشنبه» را پیش از آن‌که به تسخیر رحمان نبی‌اُف و ارتش سرخ درآید دیده بودم. در آن‌جا با روشنفکرانی آشنا شدیم که تو گویی از زمان سامانیان آمده بودند و در نماز جمعه در صف نمازگزارانی ایستادم که خارج از آتمسفر رسانه‌های گروهی و در عصر ابوحنیفه می‌زیستند. و هم اکنون مگر در شرق اروپا و در میان مسلمانان حوزه بالکان چه می‌گذرد؟ تصویری که ما در مجله «سوره»1 چاپ کردیم بسیار گویاست: جوانی با گیسوان بلند و عینک رمبویی پیشانی‌بندی بسته است که روی آن نوشته: «الله اکبر، جهاد». و این واقعه در میان مرزهای کنترل شده سپهر اطلاعاتی غرب روی داده است؛ و مگر جایی در کره زمین هست که بیرون از این مرزها باشد؟
دهکده جهانی واقعیت پیدا کرده است، چه بخواهیم و چه نخواهیم، و ماهواره‌ها مرزهای جغرافیایی را انکار کرده‌اند. این همان دهکده‌ای است که گرگوار سامسا در آن چشم باز کرده است. این همان دهکده‌ای است که مردمانش صورت مسخ شده «کرگدن»‌های اوژن یونسکو را پذیرفته‌اند. همان دهکده‌ای که مردمانش «در انتظار گودو» هستند. این همان دهکده‌ای است که در آن مردمان را به یک صورتِ واحد قالب می‌زنند و هیچ‌کس نمی‌تواند از قبول مقتضیات تمدن تکنولوژیک سر باز زند. این همان دهکده‌ای است که بر سر ساکنانش آنتن‌هایی روییده است که یکصد و پنجاه کانال ماهواره‌ها را مستقیماً دریافت می‌کنند. این همان دهکده‌ای است که در آن روبوت‌ها عاشق یکدیگر می‌شوند. این همان دهکده‌ای است که در آن «ترمیناتور دو»2 به سی سال قبل باز می‌گردد و خودش را از بین می‌برد. این همان دهکده ای است که در آن «بَت من» و «ژوکر» با هم مبارزه می‌کنند. این همان دهکده‌ای است که در تلویزیون‌هایش دختران شش ساله را آموزش جنسی می‌دهند، همان دهکده‌ای که در آن گوسفندهایی با سر انسان و انسان‌هایی با سر خوک به دنیا می‌آیند. این همان دهکده‌ای است که در آن تابلوی «مسیح از ورای ادرار» ماه‌ها توجهات همه رسانه‌های گروهی را به خود جلب می‌کند. این همان دهکده‌ای است که در آن دویست و چهل و شش نوع تجاوز جنسی رواج دارد... اما عجیب این‌جاست که باز هم این همان دهکده جهانی است که در نیمه شب‌هایش ماه، هم بر کازینوهای «لاس وِگاس» تابیده است و هم بر حسینیه «دو کوهه» و گورهایی که در آن بسیجیان از خوف خدا و عشق به او می‌گریسته‌اند. دنیای عجیبی است، نه؟
بیش از یک قرن است که علی الظاهر هیچ تمدنی به جز تمدن غرب در سراسر سیاره زمین وجود ندارد. همه جا در تسخیر این صورت از حیات بشری است که تمدن غرب با خود به ارمغان آورده است. هیچ یک از اُمم عالم نتوانسته‌اند نه در زبان، نه در فرهنگ، نه در معماری، نه در حیات اجتماعی و نه در زندگی فردی، خود را از تأثیرات تمدن غرب دور نگاه دارند. و اکنون که با وجود ماهواره‌ها، مرزهای جغرافیایی نیز انکار شده است و آینه جادو در یکایک خانه‌های این دهکدة ‌به هم پیوستة جهانی نفوذ کرده است، عقلِ سطحی چنین حکم می‌کند که دیگر هیچ چیز نمی تواند حکومت جهانی مفیستوفلس3 را حتی به لرزه بیندازد، چه رسد به آن‌که آن را به انقراض بکشاند. اما چنین نیست. میلان کوندرا در «هنر رُمان» از تناقض‌هایی خاصّ این آخرین دوران تمدن غرب نام می‌برد که آن‌ها را «تناقض‌های پایانه‌ای»4 می‌خواند. مثالی که او می‌آورد می‌تواند پردة ‌ابهام از این تعبیر به یک سو زند:
در طی عصر جدید، عقل دکارتی همة ارزش‌های به ارث رسیده از قرون وسطی را، یکی پس از دیگری تحلیل می‌برد. اما، در زمان پیروزی تام و تمام عقل، این عنصر غیر عقلی محض (قدرتی صرفاً در پی خواست خویشتن) است که بر صحنه ‌جهان تسلط خواهد یافت؛ زیرا دیگر هیچ نظامی از ارزش‌های مقبول همگان وجود ندارد که بتواند مانع پیشروی آن شود.5
اگر واقع‌گرا باشیم جنگ جهانی دوم را یکی از ترمینال هایی خواهیم یافت که ذات پارادوکسیکال6 غرب در آن ظهور یافته است. نمی‌دانم شما جنگ کویت را چگونه تفسیر می‌کنید، اما من در آن یک تناقض می‌یابم؛ تناقضی که شاخک‌های حسّ ششم بسیاری از متفکران غربی – و از جمله نوآم چامسکی7 - آن را دریافت. غرب پیروزی خود را در جنگ کویت در میان یک حسّ اضطراب همگانی جشن گرفت و این اضطراب، از جمله در لوس‌آنجلس، نشتری شد که دُمل چرکین یک اعتراض واقعی را ترکاند.
غرب، ذاتی پارادوکسیکال دارد و این پارادوکس‌های پایانه‌ای، سرنوشت محتومی هستند که تمدن امروز به سوی آن راه می‌سپرده است. انفجار اطلاعات از همین ترمینال‌هایی است که تناقض نهفته در باطن تمدن امروز را شکار خواهد کرد. وقتی حصارهای اطلاعاتی فرو بریزد مردم جهان خواهند دید که این دژ ظاهراً مستحکم بنیان‌هایی بسیار پوسیده دارد که به تلنگری فرو خواهند ریخت. قدرت غرب، قدرتی بنیان گرفته بر جهل است و آگاهی‌های جمعی که انقلاب‌زا هستند به یکباره روی می‌آورند؛ همچون انفجار نور. شوروی نیز تا آن‌گاه که فصل فروپاشی‌اش آغاز نشده بود خود را قدرتمند و یکپارچه نشان می‌داد و غرب نیز آن را همچون دشمنی بزرگ در برابر خویش می‌انگاشت. تنها بعد از فروپاشی بود که باطن پوسیده و از هم گسیختة شوروی آشکار شد.
اکنون در غرب همه چیز با سال‌های دهة 1930 تفاوت یافته است. مردم با اضطرابی که از یک عدم اطمینان همگانی بر‌می‌آید به فردا می‌نگرند. آن‌ها هر لحظه انتظار می‌کشند تا آن دژ اطلاعاتی که موجودیت سیاسی غرب بر آن بنیان گرفته است با یک انفجار مهیب فرو بریزد و آن روی پنهان تمدن آشکار شود. برای آن‌که ردیف منظم آجرهایی که متکی به یکدیگر هستند فرو ریزد، کافی است که همان آجر نخستین سرنگون شود. تمدن‌ها هم پیر می‌شوند و می‌میرند و از بطن ویرانه هاشان تمدنی دیگر سر بر می‌آورد. در آغاز، تمدن با یک اعتماد مطلق به قدرت خویش پا می‌گیرد و هنگامی که این احساس جای خود را به عدم اعتماد بخشید، باید دانست که موعد سرنگونی فرا رسیده است.
و اما درباره خودمان. نباید بترسیم. حصارها تا هنگامی مفید فایده‌ای هستند که دزدانِ شب‌رو بر زمین می‌زیند، اما آن‌گاه که دزدان از آسمان فرود می‌آیند، چگونه می‌توان به حصارها اطمینان کرد؟ پس باید از این اندیشه که حصارهایی بتوانند ما را از شرّ ماهواره‌ها محفوظ دارند بیرون شد و «خانه را در دامنه آتشفشان بنا کرد.» باید در روبه‌رو شدن با واقعیت، به اندازه کافی جرأت و شجاعت داشت. غرب چنین است که در عین ضعف، بیش‌تر از همیشه رجز می‌خواند تا خود را در پناه وهم حفظ کند. جنگ کویت چنین بود و بنابراین، تنها اسیران حصارهای توهّم را به وحشت دچار کرد نه آنان که ضعف و پیری این قداره‌بند مفلوک را در پسِ اعمال و اقوالش می‌دیدند. می‌خواهم بگویم که خود ماهواره، در عالم واقع، آن همه ترس ندارد که طنین این خبر در عالم وهم: «ماهواره دارد می‌آید» طنین این خبر تا آن‌جا هراسناک است که بسیاری، از هم اکنون فاتحة همه چیز را خوانده‌اند: هویت ملی، اخلاق، زبان فارسی... چنان‌که پیش از آمدن تلویزیون نیز سخنانی چنین در افواه بود.
ماهواره مظهر آن پیوستگی جهانی است که تمدن جدید انتظار می‌برده است. آمریکا نیز مظهر آن اراده جمعی است که همراه با بشر جدید پیدا شده و در جست‌و‌جوی قدرت و استیلا، توسعه و اطلاق یافته است. «استیلا» و «ولایت»‌هم ریشه هستند و اگر بعضی از محققان، استیلای غرب را بر عالم «ولایت طاغوت»‌ خوانده‌اند، تعبیری را می‌جسته‌اند که بتواند مفاهیم جدید را در حوزه معرفت دینی معنا کند؛ و چه تعبیر درستی یافته‌اند. غرب، از همان آغاز، غایتی مگر برپایی یک حکومت جهانی نداشته است و هم اکنون نیز چه آنان که از حاکمیت ماهواره‌ها به وحشت افتاده‌اند و چه آنان که مشتاقانه چنین روزی را انتظار می‌برند، هر دو، حاکمیت ماهواره‌ها را با حاکمیت جهانی غرب یکسان گرفته‌اند؛ و هر دو اشتباه می‌کنند.

پی‌نوشت‌ها:
1- سوره مهر 71، صفحه دوم روی جلد.
2– Terminator2:Judgemente Day به کارگردانی جیمز کامرون، محصول سال 1991، امریکا.
3-Mephistophelesشیطان در افسانه »فاوست« (دکتر فاوسئوس) که فاوست روح خود را در ازای قدرت به او میفروشد.
4-Paradoxes Teminaox 
5-هنر رمان، صص 50 و 51.
6- متناقص
7-Avram Noam Chamsky(1928)زبان شناس و نظریه پرداز سیاسی امریکا.

 



نویسنده :« سردبیر » ساعت 9:6 عصر روز سه شنبه 87 دی 17


*پروفسور حمید مولانا

داستان توسعة رسانه‌ای که امروز به نام رسانه لیبرال یا آزادمنش در دنیا و حتی کشور خودمان معروف شده است، به تحولاتی برمی‌گردد که از قرن 16 تا امروز در رشته‌های فلسفی، فکری، اقتصادی و تکنولوژی رخ داده است. رسانه‌های جمعی یا رسانه به صورت نوین و مدرن تا قرن 17 وجود نداشت. تا آن دوران، ما از رسانه های انسانی بیش‌تر صحبت می‌کردیم. البته رسانه‌های جدید مثل هنر چاپ به جوامع معرفی شده بود و در قرن‌های پیشین هم صنایع و علوم کتاب‌داری و کتاب‌خانه‌های فراوان و حتی شبکه های پستی وجود داشته است؛ ولی رسانه به معنای امروزی که مردم درک می‌کنند وجود نداشت.
در قرن 16 به بعد در اروپا و سپس در امریکا افکار و فلسفه آزادمنشی یا لیبرالیسم شکل گرفت. توسعه فکری در قرن 16 و 17 یک عامل بود. عامل دوم را از قرون 16 و 17 به ویژه قرن 18 می‌توان به شمار آورد که ما با انقلاب صنعتی برخورد کردیم. انقلاب صنعتی، تحولی بسیار بزرگ را به وجود آورد و یکی از عواملی که در موضوع انقلاب صنعتی به رسانه مربوط می‌شود، تکثیر فوق العاده پیام‌ها است. یعنی وقتی صنعت را در خدمت رسانه می‌گذاریم، می‌توانیم به طور انبوه پیام‌ها را تولید کنیم و همین طور هم شد.
عامل سوم در قرن 18 و 19، عامل سرمایه داری بود. این سیستم کاپیتالیزم یا سرمایه داری سنگین و بزرگ امروز تا قبل از قرون 17 و 18 وجود نداشت. عامل مهم دیگر که در قرن 18 و 19 تا اوایل قرن بیستم ادامه پیدا کرد و امروز هم مشاهده می‌کنیم و تاکنون در غالب نظام ها و سیستم های دیگر بر سیستم جهانی حکومت می‌کند، مسأله استعمار است. وقتی شما این عوامل را با هم ارتباط می‌دهید، می‌بینید پایه‌های رسانه های امروز را تشکیل می‌دهند.
افکار لیبرالیزم به این شکل است که انسان یک حقوق فردی آزادی دارد و باید به این آزادی فردی و حقوق انسانی احترام گذاشته شده باشد. در جوامع این آزادی خودش را به صورت آزادی افکار و آزادی بیان ارائه می‌کند.
این افکار لیبرال برعکس افکار قرون پیشین که از افلاطون، ارسطو، ماکیاولی و هابز سرچشمه می‌گرفت، به طور کامل متفاوت بود. یکی از پایه‌های مهم افکار لیبرالیزم، مالکیت است. مالکیت ثقل این لیبرالیزم بود؛ یعنی افراد باید این آزادی را داشته باشند که اشیاء، سرزمین و هر چه که می‌توانند، نسبت به توانایی های خودشان در اختیار داشته باشند.
عوامل دیگری از جمله حاکمیت مردم از طریق انتخاب نمایندگان خودشان هم دخالت داشت؛ ولی موضوع مالکیت و آزادی فردی دو عامل مهم لیبرالیزم کلاسیک بود. وقتی شما آن زمان را در نظر می‌گیرید، می‌بینید که این افکار در یک محیط نامساواتی به وجود می‌آید و در نتیجه، کسانی که مالک هستند، استفاده بیش‌تری می‌برند و کسانی که افکار آزادی خواهانه‌ای می‌خواهند بیان کنند، در رأس حکومت قرار می‌گیرند. تقریباً دویست سال طول می‌کشد تا اواخر قرن نوزدهم به علت این جوامع انبوه، توده وار، سرمایه داری، صنعت، استعمار و تشکیلات بسیار بزرگ اجتماعی و اقتصادی و سیاسی که در اروپا به وجود می‌آید، رسانه‌ها خودشان را جلوه می‌دهند. تیراژ روزنامه‌ها از هزار به میلیون‌ها می‌رسد و بعد در اواسط قرن نوزدهم و تا امروز با اختراع تلگراف، تلفن، گرامافون، عکاسی، رادیو، بی سیم، تلویزیون، ماهواره، کامپیوتر، اینترنت و... تمام ابزارآلات دیجیتالی که امروز داریم، یک زیرساخت عظیم در اقتصاد و سیاست و فرهنگ دنیا به وجود می‌آید. از جنبه نظری، رسانه‌های لیبرال که بعدها روی آن تئوری نوشته می‌شود، چهار پنج وظیفه یا کاربرد برای خودشان تعیین می‌کنند. یعنی مجموعه افکار لیبرال، پدیده‌های صنعتی، سرمایه‌داری و استعماری باعث می‌شود که در اروپا و امریکا وظایف رسانه های لیبرال این طور تعریف شود.
یکی از این‌ها اطلاع رسانی است. در موضوع اطلاع رسانی، لیبرالیزم به این معتقد می‌شود که می‌توان اطلاعات را به صورت حقیقت پیدا کرد و ارائه داد؛ یعنی واژة اطلاعات به صورت یک لغت بی‌طرف جلوه می‌کند.
وظیفه دوم این می‌شود که یک محیط بحث و مناظره در جامعه به وجود ‌آید تا مسائل مهم اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مورد بحث قرار گیرد.
وظیفه سوم رسانه‌های لیبرال این است که در مدتی طولانی بتوانند به فرهنگ کمک کنند و این فرهنگ از یک نسل به نسل دیگر منتقل شود. همان طوری که نهاد خانواده یا نهاد مسجد و کلیسا این کار را می‌کرد.
براساس راهبرد دیگر رسانه‌های لیبرال که خیلی روی آن تکیه می‌شود، رسانه باید یک وسیله سرگرمی و تفریح برای عموم باشد. یعنی گرچه اطلاع رسانی مهم است ولی مردم باید تفریح کنند. شما بدون این‌که مسائل سیاسی را مطرح کنید، می‌توانید خودتان به تفریح بپردازید؛ در حالی که نظریه‌های بعدی این را رد می‌کند که هر گونه سرگرمی و تفریح، یک جنبه اقتصادی و سیاسی و فرهنگی دارد.
راهبرد آخر که شاید بزرگ‌ترین نقش را در رسانه‌های لیبرال ایفا می‌کند، داد و ستد و سوداگری است. این‌ها می‌گویند رسانه یک وسیله داد و ستد است. غیرمستقیم می‌خواهند بگویند که محتویات رسانه یک کالا است، نه توشة اجتماعی. بنابراین می‌توانیم از رسانه برای توسعه تجارت و آگهی‌ها استفاده کنیم.
از این رو در یک مؤسسه، رسانه لیبرال آزادمنش مساوی است با یک شرکت تجاری که می‌خواهد نفت را کشف و توزیع کند؛ کالا، جریان، مالکیت و سرمایه‌گذاری یکسان است و منابع هم در آن دخالت دارد و این یک تناقض بزرگ در خود لیبرالیزم یا رسانه‌های لیبرال ایجاد می‌کند که تفاوت بین رسانه به صورت یک داد و ستد و سوداگری و رسانه به صورت یک فعالیت اجتماعی و فرهنگی چیست؟ از قرون 17، 18 تا قرن 20، توانایی اجتماعی و فرهنگی انسان‌سازی رسانه‌های لیبرال کاهش می‌یابد و قدرت اقتصادی و سیاسی آن‌ها اضافه می‌شود؛ به گونه‌ای که وقتی پس از جنگ دوم جهانی که آرامشی به دست می‌آید و در امریکا و اروپا هم متفکران، هم دولتمردان، هم نخبگان و صنعت مداران به این موضوع رسانه توجه می‌کنند، به خوبی به آسیب آن رسانه‌ها در جامعه خودشان پی می‌برند و می‌بینند که رسانه‌ها یک کنترل جدّی و انحصار در جامعه به وجود آورده‌اند. زیرساخت‌های آن‌ها چنان بزرگ شده است که اگر کسی بخواهد وارد این مرحله قدرت شود، توانایی اقتصادی بالایی را لازم دارد. بنابراین آزادی مطبوعات با توانایی میلیون‌ها دلار ثروت مساوی می‌شود؛ یعنی کسی آزادی دارد که بتواند میلیون‌ها دلار سرمایه‌گذاری کند.
با این وصف، به تدریج از تنوع و حتی کمیت رسانه‌ها کاسته می‌شود؛ چون رسانه‌ها خیلی هزینه دارند. بر همین اساس، آنان که در رسانه سرمایه‌گذاری می‌کنند، به محتویات توجهی ندارند؛ بلکه توجه به مخاطبان دارند تا چیزهایی که از لحاظ سرگرمی، تفریحی و اطلاعاتی می‌خواهند، به آن‌ها بدهند و در نتیجه تعداد مخاطبان خود را افزایش دهند.
پایه و ساختار رسانه لیبرال، یک رسانه سرمایه داری و خصوصی است. یعنی دولت باید در امور رسانه کم‌تر دخالت کند. گرچه دخالت دولت همیشه از طریق قانون اساسی و قوانین مختلف مثلاً قوانین مربوط به نظارت پست یا گواهی دادن برای انتشار روزنامه یا رادیو تلویزیون مشهود است، ولی در فلسفه رسانه لیبرالیزم سعی می‌شود سرمایه داری و کارکرد و عملیات رسانه ها به دست شرکت‌های خصوصی باشد و این موضوع، خصوصی بودن و به ویژه بازرگانی بودن رسانه های لیبرال را پیش می‌کشد. در اوایل قرن 17 که روزنامه‌های کوچکی در اروپا به وجود آمد، چند هزار بیش‌تر تیراژ نداشت. شهرها خیلی بزرگ نبودند. معمولاً کسی که سرمایه می‌گذاشت، ناشر می‌شد. ناشر، سردبیر و مسؤول هم بود و روزنامه را می‌شد به آزادی در همه جا پخش کرد. سرمایه زیاد هم نمی‌خواست. فقط ابتکار و توانایی‌های دیگر لازم بود. در قرون بعدی این یک بنگاه تجارتی می‌شود. اگر کسی می‌خواهد یک روزنامه بزرگ منتشر کند، مجله‌ای چاپ کند یا رادیو تلویزیون راه بیندازد، سرمایه و هزینه‌اش از کجا تأمین می‌شود؟ امروزه این هزینه از طریق آگهی ها تأمین می‌شود. تقریباً تمام پولی که باید خرج این رسانه و اداره آن شود، از طریق آگهی‌ها است. قیمت آگهی به اندازه آگهی، تداوم آگهی با کیفیت و کمیت جامعه‌شناسی مخاطبان ربط دارد. پس یک معادله ایجاد می‌شود که روزنامه باید تیراژ بالایی داشته باشد تا بتواند آگهی چاپ کند، آگهی پول می‌آورد، با این پول، دستمزد خبرنگاران و نویسنده‌ها را می‌دهد و این همین طور بر می‌گردد. با این فرمول، از مواضع اجتماعی آن کاسته می‌شود و روزنامه به صورت یک کالا در می‌آید. شما می‌خواهید بیست میلیون نفر را راضی کنید و برای این کار، باید گذشت‌ها و فداکاری‌هایی شود. این جاست که محتویات رسانه‌ها به ویژه در امور آموزشی و پرورشی تنزل می‌کند؛ ولی در سرگرمی و تفریحات و حتی امور ابتذال آور زیاد می‌شود. و چون رابطه بین روزنامه درست کن و مخاطب، یک رابطة علاقه ای و جذابیت است، چنان نازک و لاغر می‌شود که جذابیت با نقص است. یعنی سوداگری و پول درآوردن، معیار اصلی محتویات و ساختارهای روزنامه می‌شود. هر روزنامه ای که امروز در غرب ادعا کند هدفش اطلاع رسانی و خدمت به جامعه است، دروغ می‌گوید. مطالعات اقتصادی و جامعه‌شناسی و سیاسی، نشان می‌دهد که وقتی سهام داران یک روزنامه یعنی بنگاه های غول آسا نتوانند منفعت ببرند، روزنامه‌ها و مجلات و رادیو و تلویزیون‌ها را می‌بندند.
پنجاه سال پیش در اروپا و به ویژه امریکا حدود دو هزار روزنامه بود. امروز در تمام امریکا کم‌تر از هزار روزنامه روزانه وجود دارد. تمام شهرهای امریکا به ویژه دو سه شهر فقط یک روزنامه منتشر می‌کنند. در خود واشنگتن - پایتخت امریکا - در چهل سال پیش چهار روزنامه منتشر می‌شد. امروز یک روزنامه و نیم منتشر می‌شود! یکی، واشنگتن پست که خیلی بزرگ است، و دیگری واشنگتن تایمز که خیلی کوچک و متعلق به یک گروه مذهبی دست راستی است. بنابراین تنوع افکار و محتویات هم کم می‌شود.
بعد از جنگ دوم جهانی در امریکا، کمیسیون آزادی مطبوعات تشکیل شد. این کمیسیون را غیردولتی‌ها شکل دادند و خیلی‌ها در آن حاضر بودند. شاعر معروف امریکا، نویسنده بزرگ امریکایی، فیلسوف، چند نفر از متفکران ارتباط‌شناسی و جامعه‌شناسی... این‌ها آمدند گزارش بسیار جالبی را بعد از سال 1948 ارائه دادند. جالب بود که این کمیسیون، توسط مجله تایم و دایرة المعارف بریتانیا اداره می‌شد، آن‌ها سرمایه گذاری کردند؛ یعنی بخش خصوصی نگران شده بود که ما باید چاره‌ای برای این لیبرالیزم بیندیشیم و قرائت دیگری از آن داشته باشیم؛ چون این وضع دارد تعادل جامعه را از دست می‌دهد. وقتی این منشور به صورت یک کتاب منتشر شد، این‌ها اعلام کردند که ما باید در قرائت لیبرالیزم و رسانه‌های لیبرالیزم تجدید نظر کنیم. جمله خیلی جالبی را در آن منشور آوردند. گفتند: محتویات یک رسانه لیبرال نباید مطابق با خواسته‌های کامل مخاطبان باشد؛ بلکه رسانه‌ها باید آن‌چه را که جامعه احتیاج دارد، به مخاطبان بدهند. اگر خود روزنامه ها و رسانه ها این کار را نکنند، دولت باید دخالت کند. این در امریکا خیلی سر و صدا کرد؛ چون مطابق قانون اساسی دولت نباید در این امور دخالت کند. دخالت آن هم غیرمستقیم است. این یک نظریه جدید در تئوری لیبرال به وجود آورد و اسم آن را رسانه‌های مسؤولیت‌دار یا مسؤولیت اجتماعی رسانه‌ها گذاشتند.
پایه این تفکر و تئوری خیلی ضعیف بود. مثلاً اگر روزنامه‌ها باید مسؤولیت اجتماعی یا سیاسی داشته باشند، چه کسی این مسؤولیت را به آن‌ها می‌دهد؟ مسؤولیت در مقابل چه کسی؟ این منشور گفت: در مقابل جامعه. همین نظریه را رسانه‌های سوسیالیسم و کمونیسم هم داشتند. عامل مسؤولیت اجتماعی به صورت خیلی واضح در سوسیالیسم جلوه می‌کند و آن این است که رسانه‌ها یک مسؤولیت بزرگ حزبی و مکتبی دارند. پس تئوری و نظریه رسانه‌های اجتماعی یا مسؤولیت اجتماعی که این‌ها در امریکا و اروپا گفتند تقریبا آن طرف سکه بود.
اوایل حکومت قاجاریه در ایران هنوز صنعت چاپ نیامده بود. روزنامه اولیه ما را که میرزا صالح شیرازی می‌آورد، مربوط به زمان محمد شاه است. تا می‌رسیم به زمان ناصرالدین شاه که اولین روزنامه یومیه انتشار می‌یابد و تکنولوژی‌های اروپا وارد کشورمان می‌شود. بعدها رادیو و تلویزیون هم می‌آید. در بطن این تکنولوژی‌ها، ارزش‌های اروپایی وجود دارد؛ یعنی ما نه تنها تکنولوژی بلکه ایدئولوژی را هم وارد می‌کنیم. در انقلاب اسلامی ایران پس از صد و پنجاه سال ما می‌خواهیم این‌ها را تفکیک کنیم. امروز این چالش ما است و ما هنوز موفق نشده ایم. ما هنوز بنیاد و ساختار رسانه‌های اسلامی را به صورت سر تا سری و محکم نداریم. این یکی از معضلات و مشکلات ما است.
رسانه دینی و اسلامی در صحبت‌ها فرق می‌کند. از لحاظ دینی تمام ادیان را ما می‌توانیم بگوییم: مسیحیت، بوداییزم، زرتشتی، یهودیت؛ امّا اسلام، دینی فراسوی ادیان دیگر و کامل است، بنابراین وقتی ما از رسانه‌های دینی یا اسلامی صحبت می‌کنیم، خودش باید یک تفکرات و مدلولات فکری بر پایة قرآن، سنت، احادیث و در مرحله بعد، افکار و عقاید اسلامی داشته باشد. باید این‌ها را به صورت خیلی شفاف و خوب به خودمان و بعد به دنیا ارائه کنیم و زیرساخت های آن هم همان باشد.
رسانه‌های دینی در اروپا و امریکا وجود دارند؛ ولی به آن‌چه شما مایل هستید گرایش ندارند. این‌ها صفحات دینی و مطالب دینی دارند و درباره دین می نویسند؛ اما زیرساخت آن‌ها همان بازرگانی، لیبرالیزم و سوداگری است. در خود امریکا رسانه دینی به صورتی که این‌جا ما از آن صحبت می‌کنیم، در سطح عموم ندیده ام. البته فصل‌نامه‌های دینی هست.
در امریکا یک روزنامه‌ای به نام کریستین ساینس مانجر منتشر می‌شود که به یک مذهب مسیحی تعلق دارد و مقداری از سرمایه اولیه آن از کلیسا داده شده است. روزنامه‌ای خوب، اما بسیار کم تیراژ است. شاید تیراژ آن از صد و پنجاه هزار تجاوز نکند. این روزنامه به صورت لیبرال اداره می‌شود. منتها کلیسا تصور می‌کند، انتشار این روزنامه به صورت لیبرال ولی مطلوب، شاید افکار آن کلیسا را پیش ببرد و مردم گرایش پیدا کنند. در واشنگتن هم همین طور است. این نیمه روزنامه ای که خدمت شما عرض کردم و تقریباً 20 سال پیش منتشر شد، به یکی از کشیش‌های خیلی دست راستی که مسیحی و اهل کره جنوبی است، تعلق دارد و تمام سرمایه آن، از سرمایه های بزرگ تسهیلاتی و صنعتی کره جنوبی و ژاپن و کشورهای دیگر می‌آید. البته همان طور که گفتم، روزنامه دینی که محیط را عوض کند، وجود ندارد.
در حوزه رادیو و تلویزیون هم در 20 سال گذشته به ویژه در هفت سال و نیم گذشته در حکومت بوش که جمهوری خواهان سر کار آمدند، به یک زیرساخت بازرگانی لیبرال دینی مآب تبدیل شده است و به شدت از آن سوء‌ استفاده می‌کنند.
و اما رسانه اسلامی. از جنبه نظری و ادبیات رسانه ها و علوم ارتباطات، ما در تبیین و توجیه نظریات رسانه‌های اسلامی بسیار ضعیف هستیم. این موضوع فقط توسط عده‌ای اندک تدوین و ارائه شد. انقلاب اسلامی به ویژه در ایران این موضوع را خیلی تحقیق و تشویق کرد و خوشبختانه در 20 سال گذشته دانشجویانی که در تمام دنیا می‌خواهند در رفرنس‌های مختلف، در کتابخانه‌ها یا سایت‌های گوناگون دربارة رسانه های اسلامی و حتی نظریات اسلامی اطلاعاتی پیدا کنند، کم و بیش می‌‌توانند این اطلاعات را پیدا کنند؛ اما این راه خیلی دور است. این‌جاست که ما باید مدلولات فکری رسانه‌های اسلامی را تبیین کنیم و بخواهیم که این‌ها جزو نظام‌های اسلامی باشد نه مجزا از آن‌ها. در غرب وقتی صحبت نظریه‌ها و الگوهای رسانه‌ها می‌شود، جداً به بن‌بست می‌رسیم. در مکتب لیبرالیزم، و مکاتب دیگر سوسیالیزم، مارکسیسم و آنارشیسم حرف جدیدی نداریم. در کشورهای اسلامی به ویژه جمهوری اسلامی ایران ما باید این کار را انجام دهیم. به عقیده بنده شهر مقدس قم جایی است که باید بیش‌تر فعالیت شود و ان شاء الله افکار و تئوری ها از این جا سرچشمه بگیرد. وقتی ما از رسانه های اسلامی صحبت می‌کنیم، باید از واژه ها و عناوین و مفاهیم اسلامی که این‌قدر پربها و فراوان است، بهره ببریم. رسانه اسلامی، یک رسانه دینی است که باید بر چند مبنای قرآنی و اسلامی، استوار باشد. اصل نخست، توحید است که باید در زیرساخت رسانه‌های ما حکومت کند. مگر این افکار لیبرالیزم را چه کسانی آورده‌اند؟ این افکار لیبرالیزم حتی از انجیل و تورات نیامده است. این‌ها از اشخاص معمولی آمده است که بعداً متفکر شدند. از افلاطون و ارسطو شروع شده است تا هگل، هابز، جان لاک و بقیه همین طور. ما نه تنها افکار متفکران بزرگ مثل ابن سینا و ابن خلدون را داشته‌ایم؛ بلکه بالاتر از همه این‌ها را داشته‌ایم. و آن انبیای الهی بوده‌اند. پیامبر بزرگ اسلام (ص) و قرآن بوده است. ما باید این‌ها را بخوانیم. بنابراین توحید باید اولین اصل و مبنای رسانه‌های اسلامی باشد که متأسفانه امروزه این‌گونه نیست.
اصل دوم، جامعه‌شناسی اسلامی است نه جامعه‌شناسی غرب. جامعه‌شناسی اسلامی، جامعه‌‌شناسی امت اسلامی است. اصلاً جامعه‌‌شناسی در اسلام یعنی امت. مترادف این لغت هیچ کجا پیدا نمی‌شود. ما نمی‌توانیم این را ترجمه کنیم. این با جهان شمولی ما ربط دارد، با سیستم نظام سیاسی و اقتصادی و وحدت اسلامی ما ربط دارد. اتحادیه اروپا منابع اتحادیه‌شان را از یک فکر می‌گیرند. ایالات متحده امریکا که پنجاه ایالت است، افکارش را از کجا گرفته است؟ اصل سوم، امر به معروف و نهی از منکر است. این شوخی نیست، بلکه مسؤولیت اجتماعی است. همانی است که لیبرالیزم آمده و می‌خواهد پیدا کند. چگونه ما می‌توانیم این منشور را به رسانه‌ها تعمیم دهیم؟
اصل چهارم، تقوا است. برای تقوا نمی‌شود لغت انگلیسی پیدا کرد. با شجاعت و شهامت کامل حرف‌هایتان را بزنید. متأسفانه هر صحبتی می‌کنیم، حتی در بالاترین مؤسسات، لغات و مفاهیم انگلیسی را می‌آوریم! این قابل تأسف است. ما واژه‌های فارسی و عربی و اسلامی داریم. این از عقده حقارت و نادانی خودمان سرچشمه می‌گیرد. من چیز دیگری نمی‌بینم.
اصل بعدی، امانت است. شما اصل امانت را از قرآن و روایات بگیرید و به نقش و وظیفة رسانه تعمیم دهید.
آیا تکنولوژی، ما را به این اخلاق و روش‌ها می‌برد؟ یا این تکنولوژی خنثی و بی طرف است و ما به آن رنگ می‌دهیم؟ آیا وقتی تکنولوژی را تولید می‌کنیم، از اول رنگ گرفته است؟ این پرسش‌ها دو مکتب را پیش می‌آورد. یکی جبر تکنولوژی است. عده‌ای می‌گویند ما اصلاً نباید اتومبیل می داشتیم. درست که خیلی کارها را با اتومبیل انجام می‌دهید و مزایایی دارد؛ ولی خود اتومبیل، موجب تولید دود و ‌ترافیک و ... می‌شود. ما می‌توانستیم با وسایل نقلیه معمولی هم زندگی کنیم. خیلی ها عقیده دارند که زندگی کشاورزی، زندگی صنایع دستی در یک جامعه و ... بسیار بهتر از این دنیای دیجیتال است. کتاب‌های مفصلی نوشته شده است. من یادم هست قبل از این‌که روس‌ها افغانستان را بگیرند، وقتی به افغانستان می‌رفتم و با دوستانم صحبت می‌کردم، می‌گفتم دلم می‌خواهد شما سوئیس آسیا باشید بدون این‌که سوئیس باشید. لازم نیست ساعت سوئیس بسازید؛ همین زیبایی افغانستان خیلی قشنگ است. ولی آیا در این دنیا افغانستان می‌تواند خودش را به صورت الگوی یک جامعه سعادتمند خوب ولی غیر ماشینی اداره کند؟ بنده می‌گویم می‌تواند. امروزه لیبرال‌ها به ما می‌گویند: نه! این‌جا دو موضوع را مطرح می‌کنند که فریب کاری و اسطوره سازی است. یکی این‌که می‌گویند ما نمی‌توانیم جلوی این تکنولوژی‌ها را بگیریم. ولی من می‌گویم ما می‌توانیم جلوی آن را بگیریم. ما می‌توانیم جلوی تکنولوژی هسته‌ای را برای کشتار جمعی بگیریم و اختراعات را کنترل کنیم. اختراعات اصلاً کنترل شده است. اصلاً اختراع بمب اتمی از اول محرمانه و کنترل شده بود و یک روزگاری هم می‌تواند محرمانه و کنترل شده این دنیا را از بین ببرد و یک موقعی هم می‌تواند به صورت کنترل شده، خودش از بین برود. من فکر می‌کنم این توانایی را هم دارد.
مسأله دومی هم که پیش می‌آورند این است که چون ما نمی‌توانیم جلوی این‌ها را بگیریم، این‌ها باید اخلاق و ارزش‌های خودشان را بسازند. درست است که شما از سنت، صحبت می‌کنید ولی خودتان را باید وفق دهید. اما چگونه باید خودمان را وفق دهیم؟
به عقیده من هیچ تکنولوژی‌ای به خودی خود بی طرف نیست. اصلاً تکنولوژی از فکر بشر به وجود می‌آید و فکر بشر ارزش‌هایی دارد. وقتی مخترع می‌خواهد چیزی را اختراع کند حتماً فکر کرده است که چرا من این را اختراع می‌کنم. تلگراف و ماهواره دو تکنولوژی مهم 400 سال گذشته ما هستند و اصلاً قابل مقایسه با اتومبیل و تلفن نیستند. با اختراع تلگراف، تحول بزرگی به وجود آمد. اگر تلگراف نبود ما بین‌المللی نمی‌شدیم. تلگراف برای اولین بار پیام را به سرعت از یک مرز به مرز دیگر انتقال داد. جنگ و اقتصاد سرمایه‌داری را عوض کرد، تا ماهواره آمد. امروز تقریباً 55 سال از تاریخ ماهواره می‌گذرد. ماهواره یک تکنولوژی توزیعی است نه تولیدی. یک ماشین چاپ، تکنولوژی تولیدی است، فقط کتاب را تولید می‌کند ولی در دنیا نمی‌تواند توزیع کند. ماهواره جداً انقلاب کرده است؛ ولی چون در موقعی که این ماهواره درست شد دنیای اسلام مدلولات فکری و نظری و توانایی علمی و سیاسی نداشته، اکنون تسلیم آن است. پنجاه سالی که من در امریکا بودم، خیلی جالب بود. تمام تحولات در این پنجاه سال اتفاق افتاد. تحولاتی چون ظهور تکنولوژی‌ها و رسانه‌های جدید و از جمله سقوط یک امپراتوری بزرگ به نام شوروی، تحولات اقتصادی سیاسی و از همه بیش‌تر پیروزی انقلاب اسلامی ایران. ما خیلی به انقلاب نزدیک هستیم و نمی‌توانیم عظمت آن را تشخیص دهیم. هر چه بیش‌تر دور می‌شویم، عمق این انقلاب را بهتر درک می‌کنیم. در این سی سال پیشرفت‌های بسیار زیادی به دست آمده است و امیدوارم در سی سال آینده با شتاب به مرحله‌ای عالی برسیم.
?



نویسنده :« سردبیر » ساعت 9:0 عصر روز سه شنبه 87 دی 17