سفارش تبلیغ
صبا ویژن


پرونده:: نمایشگاه کتاب - .: ماهنامه دانشجویی حضور :.


*رضا امیرخانی

راجع به نمایشگاه زیاد می‌نویسند... . بزرگ‌ترین رویداد فرهنگی جهان و محل گرد هم آیی فرهیختگان جهان و... دروغ هر چه بزرگ‌تر، باورکردنی‌تر! با همان ایده‌های از تولید به مصرف و حذف دلالان زالوصفت و کاسبان فرهنگی و...
و در این میانه بدا به حال موزعان و کتاب‌فروشانی که مجبورند با این غازغولِ دولتی رقابت کنند
شنیدم که مسئولی فرهنگی در رسانه ملی با کمالِ وقاحت می‌گفت تیراژ کتاب در همه‌جای دنیا در همین حدود دو، سه هزار تاست! ! به نظرم باید گوگل را هم فیلتر کنیم. مبادا که کسی بفهمد تیراژ رمان در هیچ کشور بالای صد میلیون، زیر بیست هزار نیست....
اما مضحک‌ترین چیزی که این روزها راجع به نمایشگاه می‌شود شنید، این گفتار حکیمانه است که مصلای تهران فضای مناسب‌تری است برای نمایشگاه تا نمایشگاه!
به هر حال دعوای مکان نمایشگاه کتاب، چنان که افتد و دانی، یک دعوای سیاسی بود و شاید هم تنها راه برای جناح دولت، برپایی نمایشگاه به شکلِ فعلی بود. این اظهار نظرات حکیمانه بدجوری مرا به فکر فرومی‌برد! نه به فکر افتتاح نمایشگاه که بیشتر به فکر تخته کردن در دانشکده‌های مهندسی می‌افتم. یک معمار برجسته می‌نشیند و کانسپتی را در ذهن می‌پروراند و مثلا فضایی آرام و معنوی طراحی می‌کند برای عبادت مردم، دیگری هم کانسپتی دیگر را بالا و پایین می‌کند و می‌رسد به طراحی یک فضای دائمی برای نمایشگاه‌های بین‌المللی؛ بعد می‌آییم و تخصصی اظهار نظر می‌کنیم که «فضای مصلی برای نمایشگاه حتی مناسب‌تر است از محل دائمی نمایشگاه‌های بین‌المللی!» این جمله حکمی نیست برای افتتاح نمایشگاه کتاب، که در بطن مجوزی است برای تعطیلی دانشگاه‌های فنی!
می‌پذیرفتم اگر مسئولی می‌گفت به اضطرار به مصلی رفتیم و به سیاست رفتیم و به کیاست رفتیم و... اما نمی‌توانم بپذیرم که
کسی بگوید طراحی مصلی برای نمایشگاه انسب از طراحی خود نمایشگاه است!
حالا که این قدر بی‌توجه هستیم به معماری و مهندسی و می‌توانیم مصلی را برای نمایشگاه به عنوان بهترین فضا پیشنهاد دهیم، بنده نیز پیشنهاد می‌کنم در راهروی مدور و شیب‌دار موزه هنرهای معاصر مسابقات اسکیت بورد برگزار کنیم و با توجه به مسطح بودن فضای بهشت زهرا، پیست دوچرخه‌سواری چیتگر را به قطعات 44 تا 48 منتقل کنیم و با توجه به فضای مشجر کاخ نیاوران در آنجا مسابقات پینت‌بال بگذاریم و... .
توضیح رضا امیرخانی: این مجمل را نوشتم، اما دل‌م آرام نمی‌گیرد که بیش‌تر ننویسم راجع به این دروغ بزرگ! در چشمِ آدم راست نگاه می‌کنند و دروغ می‌گویند...
باید نوشت از طراحیِ غیرمهندسیِ راه‌روها. رشته‌ای آکادمیک داریم برای تحلیلِ حرکتِ انبوهه‌ها و اگر این شعور بود، لازم نداشتیم هر سال جهتِ الف‌باییِ غرفه‌ها را عوض کنیم تا ابتدای سالن جمعیت زیاد باشد، و انتهای سالن جمعیت کم.
باید نوشت از خطرِ انفجارِ حتا یک ترقه در سالن... نه به خاطرِ ترقه که به خاطر از بینِ رفتن نفوس زیرِ دست و پا. در سالنی که کوچک‌ترین امکاناتِ خروجِ اضطراری در آن تعبیه نشده است.
باید نوشت از سایت فیفا که گفته است پرطرف‌دارترین بازیِ مقدماتیِ جامِ جهانی 2010 بازی ایران و عربستان بوده است. آیا این طرف‌دارِ زیاد، معنایش رشدِ فوتبال ماست؟ که خلاف‌ش خود همی پیداست از نتیجه‌ی بازی! یا نشان‌گرِ فقدانِ یک مفر در یک کلان‌شهرِ ده میلیونی؟! به همین ترتیب آیا آمارِ بازدیدکننده‌ی نمایش‌گاه یعنی پیش‌رفتِ فرهنگی؟!!
باید نوشت از گندکاری‌های معاونت فرهنگی که سرِ سفره‌ی عمومی چه‌طور پایش را پهن کرده است و نشسته است؛ جوری که به دیگران جا نرسد.
?



نویسنده :« سردبیر » ساعت 4:1 عصر روز دوشنبه 88 مهر 27


*مسعود بهرامی زاده







و خداوند عشق را آفرید؛ البته به همراه خیلی چیزهای دیگر! و از آن جمله خرد و عقل است که جالب است بدانید به همه داده اندکی. به بچه پلنگ دریایی هم. چه برسد به ما! و آنگاه که خداوند به آدمی عقل داد، آدمی از آن بهره ها گرفت و حاصل این بهره گیری را در مستطیل های محجمی قرار داد -که بعد ها به آن »کتاب« گفتند- تا آدمیان بعدِ خودشان را از معلوماتشان محظوظ و بهره ورکنند.
 کسانی که یک مقدار سنشان بیشتر است می گویند اولین کتاب را یونانیان نوشته اند. حالا کی به کیه! ما هم می گوییم ایرانیان نوشته اند. جشنی به همین مناسبت برگزار کردند که بعدها به نمایشگاه کتاب معروف شد.
البته در اوایل که این جشن ها بر پا می شد -مثلاً زمان حضرت فردوسی و هم سنگران، فقط اساتید و دانشجویان با ارائه کارت یا گواهی اشتغال به تحصیل و یا فیش وامی که از مکتب خانه می‏گرفتند می‏توانستند وارد شوند، ولی بعدها در زمان سلطان مسعود غزنوی وزیر فرهنگ وقت -یعنی حسنک وزیر- دستور داد این محدودیت برداشته شود و همه اعم از دزدان سرگردنه و دریایی و... را نیز به این نمایشگاه راه دهند تا بلکه در جوار اهل علم خود را در زلال معرفت بشویند و عافیت طلبی را سرلوحه امور کنند.
ولی ای دل غافل! آن عده هم که طریق معرفت یافته بودند قالب

تهی کردند و واترقیدند. و ثمره این تغییر کهن آنکه امروز در
نمایشگاه کتاب فقط کتاب نیست که به نمایش درآمده بلکه عده‏ای اهل تدبیر(که همانا نوادگان آن دزدان سرگردنه‏اند که امروزه به دزدان فرهنگی معروفند) در کنار کتاب نمایشگاه‏های زیادی را به طور محلول بر پا می‏کنند که از آن جمله‏اند:
?. انواع مانتوهای کوتاه وکوتاه تر وکوچک وکوچک‏تر و نازک و نازکتر (البته با ماینکن متحرک).
?. انواع لوازم آرایشی رنگی و سیاه و سفید.
?. انواع جوراب و کیف و کفش زنانه.
و...
یادم می‏آید مرحوم فردوسی یک شب به خوابم آمد و در حالی‏که با دست به محل دائمی نمایشگاه های تهران اشاره می‏کرد گفت:
صلاح کار کجا و این بیچاره‏ها کجا 
ببین ما کجا بودیم و این بینواها کجا
و درحالی که اشک می‏ریخت و بغض گلویش را گرفته بود به فردی که در کنارش بود اشاره کرد و گفت: پسرم جمال‏زاده تو ادامه بده و مرحوم جمال زاده که گویی در بک گراندش تصویری از ژنو بود گفت:
زکه نالیم که از ماست که بر ماست
اگر حسنک وزیر آن روز آن تصمیم را نمی‏گرفت امروز حداقل در نمایشگاه کتاب از دیدن حوریان (که خاضعانه بهشت را رها کرده  و به همین ارض ادنی قناعت کرده‏اند) و ملائکی که دائماً دور آنها می‏گردند کامیاب نمی‏شدیم.
?



نویسنده :« سردبیر » ساعت 4:0 عصر روز دوشنبه 88 مهر 27