سفارش تبلیغ
صبا ویژن


سردبیر - .: ماهنامه دانشجویی حضور :.


*سردبیر

در هر زمان افرادی هستندکه سالها جلوتر از خود را نظاره میکنند و فکر میکنند و سپس تصمیم میگیرند. افرادی که تنها به قله برای رسیده فکر میکنند و نه فقط برای لذت بردن! اینان راه جامعه را به سمت تعالی باز میکنند و مردم به رهبری آنها به پیش میروند. در هر زمان نیز تا دلت بخواهد افرادی هستند که تا جلوتر از نوک کفششان را نمیتوانند ببینند. افرادی با قیافههای حق به جانب، اغلب مظلوم نما و به دنبال واژههایی اغلب با ظاهری زیبا و با تعریف و باطنی نه چندان خوشکل. افرادی که اغلب استدلالهایشان بر پایهی خوابهای پریشان شبشان و یا آخرین رمان تخیلیی که خواندهاند، بنا شده است. افرادی که اگر به آنها ایراد بگیری و یا از روی دلسوزی پنجرهای تازه فرا روی دیدشان باز کنی، با هر چه دم دستشان میآید تو را متهم میکنند و آخر سر هم میگویند همینی که هست. متاسفانه روزانه هم بر کیفیت کارشان افزوده میشود! چگونه میشود که افرادی چنان دیدی پیدا میکنند و عدهای دیگر تا این حد کوته فکر میشوند؟
فکر و اندیشه نعمت خدادادی است، نعمتی است که باید از آن به بهترین نحو استفاده کرد. این نعمت را خداوند به ما عطا نکرده که همین جور آک بند(غربی شد؟) بهش تحویل بدهیم. مقام معظم رهبری در دیدار با دانشجویان همواره بر این نکته تاکید ورزیدهاند که دانشجو باید ”قشر متفکر جامعه“ باشد و در کنار نگاهی که به دانشگاه دارد باید یک نگاه نیز به جامعه و جهان پیرامون خود داشته باشد. چرا که دانشجو جدا از ”جامعه“ و ”دنیای پیرامون“ خود نیست.

ادامه مطلب...


نویسنده :« سردبیر » ساعت 8:0 صبح روز چهارشنبه 87 مهر 3


چهل سال
ای حضرت مؤنث در جمع مردها
ای نازک شکستنی اینجا کجا شما؟
ای سیب نوظهور نزول شما به‌خیر
خوش‌آمدید از سفر، از باغ، از خدا!
اوقات زیر سایه‌ی طوبا چه‌طور بود؟
اینجا جهنم است نپرسید حال ما
چهل سال منتظر شده یک مرد بی‌پسر
از شاخه‌ات بچیند و بی‌هیچ ادعا...
...حالا که تشنه می‌شودت چشمه می‌شوی
وقتی گرسنه می‌شودت می‌شوی غذا
نه ماه صبر کردی و نه سال زندگی
نه سال عاشقی کن و این بیست و هفت را
یک سفره کن به وسعت باغ فدک، زمین
دعوت کن از تمام اهالی روستا
یکتایی و بدون مثل، مثل هیچ‌کس
مثل علی -که شوهرتان- مثل مصطفی
تو با ظهور این دو نفر مو نمی‌زنی
خانم بگو شما یکی هستید یا سه‌تا؟
هم بوی یاس داری و هم بوی سیب و به
می‌خواستم ببویمت ای گل جدا جدا
هر روز نور می‌خورد از چشم‌هایتان
سیاره‌ی گرسنه، خورشید ناشتا
تو کار خانه می‌کنی اما بدون دست
بر خاک راه می‌روی اما بدون پا
خسته شدید از این همه کثرت از این نزول
خسته شدید از تو و من، او، شما و ما
تاول زده است دست شما خاک بر سرم
دستاس را به من بده خانم چرا شما؟
آیا کسی بدون وضو دست زد به تو؟
ای سیب! گونه‌های تو سرخ از حیا چرا؟
من پهلوی تو هستم و تو چشم‌های من
من ضربه می‌خورم، و تو باقی ماجرا...
 
رضا جعفری
ادامه مطلب...


نویسنده :« سردبیر » ساعت 8:0 صبح روز چهارشنبه 87 مهر 3


از بالا به پایین
با دستهای بریده رفتوآمد دارد
هر سری که به نیزه فکر میکند
چه از بالا به پایین فکر کنی
چه از پایین به
                                با
لا اله الا الله باید این سرها را حمل کرد

با دستهای بریده نسبت دارد
پاهایم
چه از بالا به پایین فکر کنی
چه از پایین به
                                با
لالایی مادر کودکاش را میخواباند
توی شش  ماهگیاش
و خون هر کودک شش ماهه با جای زمین
به هوا میریزد
که اکسیژن اگر حواساش را جمع نکند
خفه میشود

با دستهای بریده رفتوآمد دارد
دستهایم
طوری که هر وقت به دستهای بریده فکر میکنم
دستهایم را میبرم
حالا چه از بالا به پایین فکر کنی
چه از پایین به
                                با
لالها حرف زدن زبان آدم را باز میکند

بعضی وقتها صدای لااله الا الله
میشود رمز عملیات
حالا چه از بالا به پایین فکر کنی
چه از پایین به
                                با
لابهلای لباسهای تو
پوتینها و پلاکهای زیادی را پیدا کردم
کربلای پنج را
والفجر هشت را

با لا اله الا الله میشود
مفقودالاثرها را دید!
حالا چه از پایین به بالا فکر کنی
چه از پایین به
                                با
با را دارند با لا اله الا الله به بهشت زهرا میبرند
مهدی اشرفی

ادامه مطلب...


نویسنده :« سردبیر » ساعت 8:0 صبح روز چهارشنبه 87 مهر 3


*سپهر

یه روزی روزگاری
دوتا بچه بسیجی
نمیدونم کجا بود
تو فکه یا دو عجیبی

تو فاو یا شلمچه
تو کرخه یا موسیان
مهران یا دهلران
تو تنگه حاجیان

تو اون گلوله باران
کنار هم نشستند
دست توی دست هم
با هم جناق شکستند

با هم قرار گذاشتند

ادامه مطلب...


نویسنده :« سردبیر » ساعت 8:0 صبح روز چهارشنبه 87 مهر 3


*رسول جعفریان

گروه فرقان به رهبری طلبه‌ای به نام اکبر گودرزی‌، یکی از شاخص‌ترین گروه‌های نه تنها منفصل از روحانیت، که ‌مخالف صریح با روحانیت بوده است‌. اکبر گودرزی اهل لرستان ـ روستای دوزان در نزدیکی الیگودرز، جایی میان خمین و الیگودرز ـ بوده و از آنجا که پدرش چوپان بود، فرقانی‌ها از وی با عنوان «چوپان زاده آزاده‌» یاد می‌کردند. وی در حوالی سال 1335 متولد شده (در شناسنامه 1338 قید شده‌)، در سال 51 یا 52 عازم، ‌خوانسار شده و مدتی در مدرسه علمیّه آنجا تحصیل کرده و سپس یک سال در قم مانده و بعد از آن به تهران‌ آمده و مدتی را در مدرسه چهل‌ستون و سپس در مدرسه حاج شیخ عبدالحسین بیتوته که به سال 56 آنجا را نیز ترک کرده و از لباس طلبگی هم خارج شده است‌. او علاوه بر درس طلبگی‌، درس جدید را هم تا کلاس یازده خوانده است‌.
گودرزی در سال 56، کلاس‌های تفسیر در مناطق مختلف تهران (نازی‌آباد، سلسبیل‌، قلهک، جوادیه و خزانه بر پا و نیروهایش را نیز از همین جلسات جذب می‌کرد. البته برخی از این جلسات هم به اقتضای فضای آن سال‌ها در خانه‌های افراد علاقه‌مند تشکیل می‌شد‌.

ادامه مطلب...


نویسنده :« سردبیر » ساعت 8:0 صبح روز چهارشنبه 87 مهر 3


*حسن باقری

شریعتی‌ در سال‌ 1312 در یک‌ خانواده‌ی‌ روحانی‌در مشهد متولد شد. جدّ دکتر، ملاّ قربانعلی‌ معروف‌ به‌ آخوند حکیم‌ مرد فیلسوفی‌ بودکه‌ در مدارس‌ بخارا، مشهد و سبزوار تحصیل‌ کرده‌ بود و از شاگردان‌ ملاهادی‌سبزواری‌، صاحب‌ منظومه‌، بود. مردم‌ مزینان‌ به‌ تشویق‌ نایب‌الحکومه‌ از ملاقربانعلی‌خواستند تا پیشوایی‌ آن‌ها را در مزینان‌ به‌ عهده‌ بگیرد. ملاقربانعلی‌ با کمک‌ مردم‌ ونایب‌الحکومه‌ حوزه‌ای‌ را در مزینان‌ تأسیس‌ می‌کند و به‌ تربیت‌ شاگرد می‌پردازد. پدربزرگ‌ شریعتی‌ شیخ‌ محمود نام‌ داشت‌ که‌ وی‌ نیز به‌ سنت‌ وراثت‌، پیش‌نماز و مدرس‌مزینان‌ گشت‌. پدر علی‌، محمد تقی‌ شریعتی‌ بود. وی‌ دروس‌ حوزه‌ را تا سطح‌ در حوزه‌ی‌مشهد به‌ پایان‌ رساند و در اثر فشارهای‌ رضاشاه‌ لباس‌ روحانیت‌ را از تن‌ در آورد و به‌تدریس‌ در مدارس‌ جدید پرداخت‌. البته‌ دکتر شریعتی‌ خود علت‌ خارج‌ شدن‌ پدرش‌را برای‌ ساواک‌ چنین‌ نوشته‌: «پدرم‌ گرچه‌ در آن‌ ایام‌ نیز مثل‌ همیشه‌ یک‌ معلم‌ و یک‌متفکر مستقل‌ بود و نه‌ به‌ دستگاه‌های‌ تبلیغاتی‌ گوناگون‌ بستگی‌ داشت‌ و نه‌ از عمال‌سیاسی‌ و تبلیغاتی‌ دولت‌ وقت‌ محسوب‌ می‌شد؛ ولی‌ از این‌ موقعیت‌ برای‌ پیش‌برد افکار نوی‌ خویش‌ استفاده‌ کرده‌، لباس‌ را عوض‌ کرد و برخلاف‌ مقاومتی‌ که‌ در آن‌ هنگام‌ علیه‌ تجددطلبی‌ حتی‌ تقرب‌ و هم‌کاری‌ با مؤسسات‌ نوبنیاد اداری‌ و علمی‌ از قبیل‌ دادگستری‌، ثبت‌ و فرهنگ‌ و غیره‌ می‌شد و تعویض‌ لباس‌ را با تعویض‌ دین‌، و ورود به‌ ادارات‌ دولتی‌را با خروج‌ از اسلام‌ مترادف‌ می‌دیدند، رسماً وارد فرهنگ‌ شد.»
علی‌ تحصیلات‌ ابتدایی‌ و دبیرستان‌ خود را در مشهد به‌ اتمام‌ رساند. او در سال‌1329 به‌ دانش‌سرای‌ مقدماتی‌ مشهد راه‌ یافت‌ و در سال‌ 1333 موفق‌ به‌ اخذ دیپلم‌ ادبی‌شد. شریعتی‌ در سال‌ 1335 به‌ دانشکده‌ی‌ ادبیات‌ مشهد رفت‌ و دو سال‌ بعدفارغ‌التحصیل‌ شد. دکتر در همان‌ دوران‌ دانشجویی‌ درمشهد به‌ نوشتن‌ و سخنرانی‌ نیزمی‌پرداخت‌. ترجمه‌ی‌ کتاب‌ ابوذر غفاری‌، نوشته‌ی‌ عبدالحمید جودة‌السحار،نویسنده‌ی‌ معروف‌ مصری‌، مربوط‌ به‌ همین‌ دوران‌ است‌.

ادامه مطلب...


نویسنده :« سردبیر » ساعت 8:0 صبح روز چهارشنبه 87 مهر 3


*مریم تاجیک

در تاریخ هر مرزوبوم، چهرههایی وجود دارند که نام آنها در شمار برجستگان تاریخ ثبت شده است؛ بعضی از این نامها در روایت تاریخ فرهنگ و اندیشه جوامع به گونهای مطرح هستند که به راستی فهم و درک هویت تاریخی و فرهنگی هر جامعه بدون آنها ممکن نیست. درست همین اهمیت در خور توجه است که شناخت این چهرهها را امری لازم میسازد؛ یکی از این چهرهها که نقشی مؤثر در احیای نهضت اسلامی داشت دکتر علی شریعتی بود که سخنرانیها و نوشتههایش در مشهد و پس از آن در حسینیهی ارشاد سبب شد تا عده زیادی از جوانان سرخورده از نحلههای اخلاقی و مشربهای فکری شرقی و غربی به دامان اسلام بازگردند. اما صد افسوس که در همان زمان نیز شاهد افراط و تفریط در میان هواداران و مخالفان او بودیم و هزاران افسوس که ستایشها و مذمت گوییها بیش از آنکه به اندیشههایش معطوف باشد و به آثار منتشر شدهاش مستند، براحساسات و شنیدهها استوار بود و به جای گفتگوهای راهگشا و راهنما فضایی سخت آلوده به جدلها و جدالهایی به وجود آمد که هیچ اثری از ادب دیرین اسلامی شنیدن گفته ها و پیروی از بهترینشان درآن به چشم نمی خورد.

ادامه مطلب...


نویسنده :« سردبیر » ساعت 8:0 صبح روز چهارشنبه 87 مهر 3


*فاطمه پیوندی

حسینیه ارشاد در سال1346 شمسی توسط تنی چند از افراد که به نشر اندیشه های دینی در قالب های نو علاقه داشتند و به نوعی متاثر از جریان »انجمن های اسلامی« بودند، تاسیس شد. محمد همایون(منبع مالی)، ناصر میناچی(مدیریت) و شهید مطهری (سخنران)افرادی بودند که نخستین بار حسینیه را بنیاد گذاشتند.
مطلب روشن آن است که سخنران حسینیه از ابندا استاد مطهری بودند و از آن به بعد و با ادامه فعالیت های حسینیه و گسترش برنامه های آن به تدریج تعداد زیادی از روحانیون و روشنفکران مذهبی به جمع سخنرانان حسینیه افزوده شدند که همه ی آنها به دعوت  استاد مطهری و سپس استاد محمد تقی شریعتی به حسینیه آمدند. با این حال در این دوره سخنران برجسته حسینیه استاد مطهری بودند و در واقع استاد به نوعی بنیان گذار حسینیه محسوب می شوند و این مطلبی ست غیر قابل انکار!
به گفته آقای میناچی«تمامی اختیارات در باب امور تبلیغی و تحقیقاتی به ویژه انتخاب سخنران را به شخص استاد واگذار کرده بودیم.»? میناچی می گوید:«استاد مطهری خیلی دقیق و ظریف به مسائل نگاه می کردند و به هرکس اجازه نمی دادند سخنرانی کند و هر سخنرانی را نیز اجازه چاپ نمی دادند.»

ادامه مطلب...


نویسنده :« سردبیر » ساعت 8:0 صبح روز چهارشنبه 87 مهر 3


*شهید سید مرتضی آوینی

شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
 فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتی است که از روزگار هجران گفت
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
 که هر چه برید صبا پریشان گفت
من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب
که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت
مزن زچون و چرا دم که بنده ی مقبل
قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت
 کوچه های جماران همراز کوچه های مدینه گشته اند بعد از ارتحال رسول. آنان که پای دارند هروله می کنند تا خود را به خانه ای برسانند که مطاف ملائک حافظ تو بوده است و هر صبح و شام میهمان سفره ای که از بهشت بهر تو نزول می یافت، خانه ای که همنوازی تسبیحات تو هر صبح و شام نور می خورد و نور می آشامد و در عطر روح اللهی تو شناور بود. آنان که پای دارند هروله می کنند، اما انان که پا در راه عشق تو باخته اند چه کنند؟ جانا، رحم آور! اینجا عالم ظاهر است و ظاهر حجاب باطن... چه کنیم؟
ستون های حسینیه ی جماران رازداران اُستُن حنانه اند اما بر حال ما میگریند، بر حال آن دلباختگانی که بی تو دیگر جانشان جز باری سنگین بر گردهی فراق نیست. ستون ها مینالند. ذرات چوب و آهن و خاک، هر چه هست، مینالند. آنجا که تو می نشستی، اریکه حکومت عشق بر جان های مشتاقان، خالی مانده است.
گریه کن تا آن بغض گلوگیر بشکند و اشک هایت پیش باز قدم های یار روند، در کوچه باغ های ملکوت. طراوت آن جنات از اشک های من و توست ، اما دل هایمان آرام نمی گیرد. کاش این غم، اشک می شد و فرو می ریخت و این ابرهای تنگ نشسته، آسمان سینه هامان را به خورشید وا می گذاشتند. کاش قلب مرا قربانی می گرفتند تا این گرد ماتم از شهر برخیزد و رسول الله به مدینه باز گردد.

ادامه مطلب...


نویسنده :« سردبیر » ساعت 8:0 صبح روز چهارشنبه 87 مهر 3


*استاد حسن رحیم پور

افراد فاضل و داننده، پیوسته در میان ما بوده اند و اینک بیش از هرزمان دیگری فضلای دانشگاهی و حوزوی داریم. مطهری چه چیزی داشت که عمده صاحبان فضل و تصدیق دارهای ملا و محقق و مؤلف حوزوی و دانشگاهی ما کمتر دارند؟! چیست که ما کم داریم؟! چیزهای عمده. خواهیم کوشید چند فرق جدی را اینک و اینجا با شما، با اساتید محترم حوزه و دانشگاه، با اهل تحقیق و تألیف و به ویژه طلاب و دانشجویان  عزیز در میان گذاریم و پیشاپیش از لحنی که احیاناً گزنده خواهد نمود، عذر می خواهم، زیرا برخلاف دوستانی که مدام  از امثال من می خواهند، چیزهای صریح ننویسیم و به سراغ زخمهای کهنه و دردانگیز نرویم و کلمات جدی را تنها برای برخورد با دشمنان ذخیره کنیم، ما برآنیم که از قضا، هرچه  با یکدیگر تعارف بیشتر کردیم، آن جراحتها، عفونت و خوناب بیشتری برداشت و اتفاقاً به همان اندازه که با دشمن جدی هستیم،  با خود نیز باید جدی بود، می توان دوستانه سخن گفت، اما در هرحال  باید جدی بود.

ادامه مطلب...


نویسنده :« سردبیر » ساعت 8:0 صبح روز چهارشنبه 87 مهر 3

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >